گامهای آغازین برنامهریزی
- گامهای آغازین برنامهریزی
- نویسنده: مرتضی مجدفر
- بازدیدکننده: 42
- تعداد نظرات: 0
- امتیاز:

به کجا میرویم؟ و چگونه؟
کتابها و مقالات محدودی از منابع داخلی و خارجی درباره «برنامهریزی مدرسهای» نوشته شده است. هر یک هم به نوبه خود مفید بوده و موجب رشد و تعالی فرایند یادگیری و تعلیموتربیت در مدرسه شدهاند، امّا تنوع مدارس کشور، گستردگی طیف برخورداری یا عدم برخورداری آنان از حیث منابع مادی و معنوی و سطوح مختلف تجربههای مدیران مدارس، ایجاب میکند تا مجموعهای قابل فهم و کاربردی و ملموس تقدیمشان شود.
آنچه سعی كردهایم در این مقاله تقدیم مدیران مدارس شود، مجمل، کاربردی و توام با مثالهای عینی و ملموس است؛ چرا که مباحث و علوم نظری در این حوزه، در کتابها و مقالات مختلف به صورت مکتوب و الکترونیکی آماده مطالعه و مراجعه است و از این جهت کمتر با کمبود و نیاز مواجه هستیم. آنچه بیش از همه ضروری و لازم به نظر میرسد، مجموعهای برای دستنامه و دستورزی مدیران مدارس در مدرسهای است که در آن کار میکنند. مدیران وقتی این مجموعه را مطالعه میکنند، احساس خواهند کرد که این همان نسخهای است که بهدنبال آن بودهاند و عمل به این نسخه میتواند بسیاری از مشکلات، موانع و بیماریهای مدرسهای آنان را از پیشروی برداشته و افق روشنی برای آینده مدرسه ترسیم کند.
در حال حاضر به رغم همه کمبودهای مالی، مادی و فیزیکی در ورودیهای مدرسه، آیا نمیشود مدرسهمان را با همین امکانات، بهتر اداره و رهبری کنیم؟ آیا از این امکانات موجود به صورت مطلوب استفاده میشود؟ یقیناً همه ما مدیران و تیم مدیریتی همراهمان دوست داریم، مدرسهمان خیلی خوب و کیفی اداره شود، ولی چرا این اتفاق، آنطور که میخواهیم نمیافتد؟ فکر نمیکنید یکی از علل اصلی آن، این باشد که روشهای رهبری مدرسه را به خوبی نمیشناسیم؟ آیا فکر نمیکنید برخی از این موانع مربوط به این باشد که ما مسئلهها را بهخوبی نمیشناسیم و مهارتها و راه و روش رفع این مسائل و موانع را نمیدانیم؟ آیا فکر نمیکنید یکی از این موانع این باشد که ما به فنون و روشهای کاربردی «راهنمای عملی نگارش برنامه مدرسه» اشراف و در این ارتباط مهارت نداریم؟
بله، هر وقت گرفتارتریم، نیاز بیشتری به فکر کردن داریم. زمانی میتوانیم بیشتر و بهتر فکر کنیم که آسودهتر باشیم. زمانی آسودهتر خواهیم بود که با برنامه کار کنیم. برنامهریزی و داشتن برنامه به معنای یک کار در کنار کارهای دیگر نیست. برنامه تسهیلگر و تسهیلکننده است، مانند ریل زیر واگن است که کمک میکند واگنهای سنگین به راحتی حرکت کنند. البته هر چه این ریلها محکمتر و روغنکاری شدهتر و صافتر باشند، محموله آسانتر جابهجا میشود و از یک نقطه به نقطهای دیگر و از مبدأ به مقصد مورد نظر هدایت میشود.
همه سعی و تلاش ما بر این بوده است که این تسهیلگری و این تسهیلکنندگی را در چارچوب یک برنامهریزی ساده و روان و در عینحال علمی به شما مدیران عزیز مدارس و تیم مدیریتیتان معرفی کنیم. البته برخی از شما مدیران مدارس با بخشی از این راه و روشها و فنونی که در این کتاب معرفی میشوند، آشنایید و شاید بهتر از آن را هم بدانید، امّا شما، همه مدیران مدارس کشور نیستید و چنین مجموعهای مدوّن نیز کمتر به شما معرفی شده است. ثالثاً بهتر است آنچه را که ما و شما میدانیم، به صورت یک نوشته «مستندسازی» شود و بدین وسیله فرصتی فراهم شود تا با نقد و نظر دیگران بهبود مستمر یافته و در آینده نزدیک شاهد یک نوشتار قویتر و جامعتر در حوزه «راهنمای عملی نگارش و اجرای برنامه مدرسه» باشیم.
آغاز راه
در جهان کنونی، آموزشوپرورش از جایگاه بسیار مهم و راهبردی برخوردار است. شکلگیری توسعه پایدار و دانشبنیان، گواهی بر این مدعاست. شرایط بهگونهای است که در قرن حاضر هر کشوری برای رشد و پیشرفت همهجانبه، بیشک نیازمند طرحهای مدون و برنامهریزیهای راهبردی دقیق است.
در این راستا، مدرسه به مثابه سازمان انسانی یادگیرنده، رکن و نقطه عزیمت توسعه پایدار و دانشبنیان، از نقش و جایگاه رفیعی برخوردار است. فرایندهای آموزشی، تربیتی، پژوهشی، اطلاعاتی و اداری و خدماتی بهینه، از الزامات چنین مدارسی به حساب میآیند. یادگیری نافع و رهبری و مدیریت اثربخش، فرایندهای یادگیری و رفتارهای مطلوب منطبق بر ارزشهای ایرانی- اسلامی، اساس این رکن مهم را تشکیل میدهند.
نقطه آغازین جهتگیری برای دستیابی به اهداف چشمانداز بیستساله کشور و اهداف نظام تعلیموتربیت کشور از مدرسه است. چنانچه در مدرسه این جهتگیریها، اصولی و منطبق بر تشخیص درست باشند، میتوان به آینده امیدوار بود. یکی از لوازم مهم اطمینان از این جهتگیریها، داشتن برنامهریزی راهبردی کارآمد و اثربخش است. آنچه سعی شده در این مجموعه بر آن تأکید شود «راهنمای عملی نگارش و اجرای برنامه مدرسه» و راههای صیانت و مراقبت از برنامه درسی و برنامه مدرسه است. این راهنما مشتمل بر روشها، فنون و رویههای علمی و روان است، به طوری که تمسّک به آنها در قالب یک برنامه مدرسهای، میتواند کارگشا و راهگشا باشد. در واقع برنامهریزی راهبردی مدرسه، عبارت است از مجموعهای جامع، هماهنگ و پویا از روشها، تکنیکها، سیاستها و الزامات یک برنامهریزی تحولگرا که میتوان به طریق آن، اهداف و چشمانداز تربیت دانشآموزان را محقق کرد.
این مجموعه در پی معرفی و آموزش این روشها، فنون و سیاستها و الزامات است. بنابراین آن را اول اینكه با حوصله مطالعه کنید. نگویید این چیزها را که من بلدم و حرف تازهای ندارد و فقط تورق کرده و کنار بگذارید. دوم اینکه این مجموعه را برای این تألیف نکردهایم که کتابی نوشته باشیم، بلکه احساس وظیفه کردهایم تا تجارب چندین ساله خودمان را در حوزه دانش نظری و محیطی، گرد هم آورده و به شما مدیران مدارس دور و نزدیک کشور عزیزمان تقدیم کنیم. سوم در تألیف این کتاب موفق شدیم علاوه بر بهرهگیری از قضاوتهای شهودی و ایمانی خود و نیز تجاربمان در کلاسها و کارگاههای آموزشی مدیران مدارس سراسر کشور و چند برنامه توسعه در سطوح ملّی، از اغلب کتابهای برنامهریزی و راهبردی موجود که نامشان در انتهای کتاب و نیز در حواشی صفحات آورده شده است، استفاده کنیم.
برای آشنایی با ساختار كتاب و مباحث مطرح شده در آن، درخواست میكنیم از آغاز تا پایان مطالعه و نیز استفاده عملی از مباحث كتاب، نقشه مفهومی درج شده در ابتدای كتاب را همواره پیش روی خود داشته باشید. این نقشه، شمایی از كل كتاب را در اختیارتان قرار میدهد كه راحتتر میتوانید با آن ارتباط برقرار كنید.
نگرشهایمان را بهبود بخشیم!
نگرش[1]
نگرش چیزی است که همه مدیران و رهبران آموزشی باید درباره آن بدانند، ارزش آن را درک كنند و به اثرات معجزهوار آن باور داشته باشند. نگرش همیشه یکی از «بازیکنان» تیم ماست. یکی از مربیان برجسته فوتبال گفته است: «برای برنده شدن، باید بازیکنان بزرگ داشته باشیم. بدون بازیکن خوب نمیتوانیم برنده شویم امّا با بازیکن خوب هم ممکن است ببازیم.» لذا برای برنده شدن، چیزی بیشتر از افراد قابل و بااستعداد لازم است. نگرش خوب بازیکنان، موفقیت تیم را تضمین نمیکند، ولی نگرش بد، شکست تیم را تضمین میکند.
چطور نگرش افراد به کار گروهی و گروه تحت رهبری اثر میگذارد؟
- نگرشها این قدرت را دارند که گروهی را بالا ببرند یا از هم بپاشند - وجه تمایز برندهها در نگرش آنهاست، نه قابلیتها و لیاقتشان.
قابلیتها + نگرشها = نتیجه |
استعداد زیاد + نگرش فاسد = بد |
استعداد زیاد + نگرش بد = متوسط |
استعداد زیاد + نگرش متوسط = خوب |
استعداد زیاد + نگرش خوب = عالی |
- وقتی نگرش ابراز شود، بقیه هم یاد میگیرند - چند چیز است که مسری نیست: استعداد، تجربه و آمادگی برای کار کردن، امّا میتوانیم از یک نکته مطمئن باشیم و آن، نگرش است كه، جلب توجه میکند. برای مثال، وقتی یکی از اعضای گروه یا تیم میتواند سرمشق دیگران باشد و به خاطر فروتنیاش پاداش بگیرد، دیگران هم به احتمال قوی خصایص مشابه از خودشان نشان میدهند. وقتی رهبری در موقعیت دشوار و دلسردکننده، روحیه بالایی دارد، دیگران این خصوصیت را تحسین میکنند و میخواهند شبیه او باشند.
خاطره یكی از همراهان همیشگی ماندلا
در سال 1994، در خلال مبارزات انتخاباتی، رئیس جمهور ماندلا[2] برای رفتن به مزارع ناتال[3] و ایراد سخنرانی برای هوادارانش، سوار یک هواپیمای کوچک شد. من نیز در آن سفر با او بودم. ناگهان یکی از موتورهای هواپیما خراب شد و مسافران وحشتزده شدند. تنها چیزی که آنها را آرام کرد، نگاه کردن به ماندلا بود که آرام روزنامهاش را میخواند. بالاخره خلبان با یک فرود اضطراری هواپیما را بر زمین نشاند. ماندلا به من نگاه کرد و گفت: «من واقعاً آن بالا وحشتزده شده بودم.»
این درسی بود که او و امثال او به دیگران میدهند: «وانمود کن و در حالی که خود را نترس نشان میدهی، الهامبخش دیگران باش».
كمی كمتر از چهار دقیقه
در نیمه اول قرن بیستم متخصصان ورزشی بسیاری معتقد بودند که هیچ دوندهای نمیتواند در کمتر از چهار دقیقه یک کیلومتر را بدود و تا مدت زیادی درست میگفتند، امّا در 6 ماه مه 1954 «راجر بیتسر» دونده و دانشجوی انگلیسی، ظرف 3 دقیقه و 4/59 ثانیه مسافت یک کیلومتر را در آکسفورد دوید. کمتر از دو ماه بعد دونده دیگری به نام «جان لندی»، اهل استرالیا نیز رکورد چهار دقیقه را شکست. بعد ناگهان دهها نفر و سپس صدها نفر دیگر این رکورد را شکستند. چرا؟ چون نگرش بهترین دوندگان تغییر کرده بود. آنها کمکم ذهنیت و باورهای همقطارانشان را پذیرفتند. نگرش و اعمال «بیتسر» وقتی در معرض دید دیگران قرار گرفت، مسری شد. نگرش او میان دیگران پخش شد. امروز هر دونده در سطح جهان که در این رشته رقابت میکند، میتواند ظرف کمتر از چهار دقیقه یک کیلومتر را بدود.
- نگرشِ بد، سریعتر از نگرش خوب سرایت میکند- فقط یک چیز مسریتر از نگرش خوب است و آن هم نگرش بد است.
- نگرش ذهنی است، بنابراین تشخیص نگرش غلط میتواند دشوار باشد - تا به حال شده است که برای اولین بار با کسی صحبت کنید و فکر کنید نگرشش غلط است، ولی نتوانید دقیقاً بگویید که چه چیزی غلط است؟ فکر میکنم بسیاری از مردم این تجربه را داشتهاند. علت اینکه ما در مورد مشاهداتمان از نگرش دیگران، شک میکنیم، این است که نگرش، ذهنی است. کسی که نگرش بد دارد، ممکن است هیچ کار غیرقانونی یا غیراخلاقی انجام ندهد، با این حال نگرشش به همان اندازه، گروه را نابود میکند.
به این علت است که نگرش را میتوان، بیآنكه کلامی بر زبان رانده شود، مشاهده کرد. آیا همه ما «لبهای آویزان» آدم عبوس، یا «فک جلو آمده» آدم مصمم را ندیدهایم! از بین همه حالات ما، طرز بیانمان مهمترین چیز است. گاهی ممکن است نگرش ما با نقابی پوشیده شده باشد که دیگران را گول بزند، امّا معمولاً این مخفیکاریها مدت زیادی طول نمیکشد. همیشه مبارزهای در جریان است که طی آن، نگرش راهش را به بیرون باز میکند.
از نظر بعضیها نگرش یعنی یک مشکل در هر فرصت، از نظر عدهای دیگر، نگرش یعنی یک فرصت در هر موقعیت مشکل. بعضیها با نگرش مثبت در زندگی بالا میروند، در حالی که عدهای با نگرش منفی به پایین سقوط میکنند. همین واقعیت که نگرش، «بعضیها را موفق میکند» در حالی که «عدهای را در هم میشکند» به اندازه کافی مهم است تا ما در حوزه «برنامهریزی مدرسهای» به احکام و عناصری بپردازیم که در واقع دریچههای نگرش مختلف برای داشتن یک برنامه موفق را میگشاید.
احکام و عناصر نگرشی حاکم بر برنامهریزی راهبردی و عملی در مدرسه
الف- احکام نگرشی
احکام نگرشی که به ما کمک میکنند تا برنامه موفق و مؤثری داشته باشیم، عبارتاند از:
حکم اول نگرش: نگرش ما، طرز برخورد ما نسبت به مدرسه و برنامهریزی در آن را تعیین میکند.
حکم دوم نگرش: نگرش ما، روابطمان با کارکنان را، که مهمترین نقش در موفقیت یک برنامه را دارند، تعیین میکند.
مؤسسه پژوهشی استانفورد میگوید: پولی که شما از هر کاری در میآورید، تنها 5/12 درصد به دانش شما بستگی دارد؛ 5/87 درصد بقیه به تواناییتان برای کنار آمدن با مردم وابسته است.
وقتی نگرش ما به دیگران اولویت میدهد و مردم را مهم میبینیم، آن وقت چشمانداز ما بازتاب دیدگاه آنها خواهد بود، نه خودمان.
حکم سوم نگرش: اغلب اوقات فقط نگرش ماست که موفقیت یا شکستمان را تعیین میکند. بزرگترین دستاوردهای تاریخ بشر توسط افرادی کسب شدهاند که در حوزه کارشان فقط اندکی بهتر از دیگران بودند. این را میتوان اصل تفاوت اندک نامید، بسیاری از اوقات این تفاوت اندک در نگرش بوده است. تفاوت بزرگ این است که آیا این نگرش، مثبت است یا منفی!
حکم چهارم نگرش: در آغاز کار، نگرش ما بیش از هر چیز دیگری روی نتیجه آن کار اثر میگذارد. بیشتر طرحها و برنامهها پیش از شروع شدن، شکست میخورند یا موفق میشوند. برای مثال، نقل میکنند که دو فروشنده کفش برای فروش کفشهای فروشگاهشان به جزیرهای اعزام شدند. فروشنده اول پس از ورود به جزیره با حیرت فهمید که هیچکس کفش نمیپوشد. فوراً به دفتر فروشگاه در مركز تلفن زد و خبر داد: «فردا برمیگردم، اینجا هیچکس کفش نمیپوشد».
فروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد، فوراً این خبر را به دفتر فروشگاه مخابره کرد: «لطفاً 100 جفت کفش بفرستید. اینجا همه کفش لازم دارند».
حکم پنجم نگرش: نگرش ما میتواند مشکلات را به برکات تبدیل کند. فاصله بین تهدید و فرصت، نوع نگرش نسبت به آن است. هر فرصتی، تهدیدی دارد و هر تهدیدی، فرصتی.
شخصی دارای نگرش عادی و مثبت، وقتی با وضعیت دشواری روبهرو میشود، بهترین استفاده را از بدترین اتفاقات آن میکند. زندگی را میتوان به سنگ آسیاب تشبیه کرد. اینکه شما را له کند یا برق بیندازد، بستگی به استفادهای دارد که از آن میکنید. هیچ جامعهای در دوران صلح، انسانهای مقاوم پرورش نداده است. برای کسانی که از نگرش عالی برخوردارند، ایام دشوار، در واقع برکت است. بادبادکها همراه باد بالا نمیروند، خلاف جهت باد بالا میروند. وقتی باد، مخالف انتظار میوزد، بگذارید همان چیزی برای شما باشد که باد برای بادبادک است.
حکم ششم نگرش: نگرش ما میتواند چشمانداز بسیار مثبتی به ما ببخشد. نگرش بسیار مثبت میتواند به ما کمک کند تا به اهداف نامعمول برسیم. داستانی است که در آن از مردی تعریف میکند که بینهایت پرکار بود و انتظار داشت که همه زیردستانش هم همینطور باشند. آنها به او میگفتند: «مگر نمیدانی که برج میلاد یک شبه ساخته نشد؟» او پاسخ میداد: «چرا ما میدانیم، امّا آن موقع من سرپرست و مدیر آن کار نبودم».
حکم هفتم نگرش: نگرش شما صرفاً به علت عقاید متعصبانهتان خوب نمیشود. هفت گناه (غرور، طمع، شهوت، حسد، خشم، پرخوری و تنبلی) همگی به نگرش، روحیه درونی و انگیزهها ربط دارند. متأسفانه خیلی از آدمهای متعصب دچار مشکلات درونی هستند.
ب- عناصر نگرشی
آنچه لازم است پیش و بیش از برنامهریزی به آن توجه داشته باشیم، نکتههای کلیدی و راهبردی است که به واسطه باور به آنها، نگاه و طرز تلقیمان نسبت به مدرسه و برنامهریزی در آن تغییر مییابد، بسیاری از ناملایمات و تنگناها و موانع کوچک شمرده میشوند و آسان به نظر میرسند. این نکتههای کلیدی و راهبردی حاکم بر برنامهریزی مدرسهای را «عناصر نگرشی» مینامند، آنها عبارتاند از:
عنصر اول نگرش: نگاه پیرامونی و مستقیم داشته باشیم.
«لبخند مونالیزا تنها هنگامی ظاهر میشود که به اجزای صورت او نگاه کنیم» وقتی این گزاره را میخوانیم، تناسب آن با کار مدیر در یک مدرسه، نظرمان را جلب میكند؛ زیرا مدیری که دید مستقیم دارد، با مشاهده یک نقص یا یک حسن، آن را به کل مجموعه تعمیم میدهد و در تصمیمگیری، به ویژه قضاوت دچار اشتباه میشود. در مقابل مدیری که دید پیرامونی دارد، با مشاهده یک مورد، آن را به کل نظام یا کل شخصیت فرد تعمیم نمیدهد. همه اجزا و ابعاد را میبیند و سپس به قضاوت و ارزیابی مینشیند. داشتن نگاه پیرامونی و جامع کمک میکند تا مشکل، مسئله یا امکانات و فرصتی از دیدمان پنهان نماند. در واقع قادر خواهیم بود همه اطرافمان را وارسی و عکاسی و فیلمبرداری کنیم. از این طریق همه داشتههایمان را ابتدا در نظر میآوریم و سپس به کمک آنها در رفع نداشتهها خواهیم کوشید.
عنصر دوم نگرش: آنجاییکه ایستادهایم، بستگی به جایی دارد که نشستهایم. بلند شویم، دوری بزنیم، ببینیم کجا نشستهایم. روزهای متمادی در اتاق کارمان نشستهایم و بیخبر از نوع چیدمان اطرافمان هستیم. دوستی وارد میشود و بلافاصله ما را متوجه کج بودن قاب عکس اتاق یا وسیلهای اضافه و ناجوری که گوشهای از اتاقمان را زشت کرده است، میسازد. در حالی که هر روز به آن اتاق میرفتیم و بخش زیادی از وقتمان را در آنجا میگذراندیم، ولی هیچ وقت متوجه این نقص نشده بودیم. یا بارها پیش آمده است اتومبیلمان را در گوشه خیابانی پارک میکنیم و دوستمان قبل از پیاده شدن ما میگوید: «اتومبیل را کج پارک کردی» و ما بدون توجه به نظر او از اتومبیل خارج میشویم. چند قدمی که از اتومبیل فاصله میگیریم، متوجه خطایمان میشویم و با شرمندگی به سمت اتومبیل میرویم و آن را درست پارک میکنیم. راستی چرا این چنین است؟ چرا سعی نمیکنیم از خودمان بیرون بیاییم و گاهگاهی خودمان را از بیرون نگاه کنیم. لذا اگر میخواهیم مدیر موفقی باشیم و برنامه مدرسهمان را درست و اثربخش طراحی کنیم، بایستی چند قدمی از آنجایی که هستیم، فاصله بگیریم و خودمان و مدرسهمان را از نگاه دیگران (معلمان، دانشآموزان، والدین و دیگر ذینفعان) ببینیم.
عنصر سوم نگرش: اگر بخواهیم در همه کارها قوی باشیم، در هیچ کاری قوی نخواهیم شد. چرا قدمهای بلند برمیداریم، تنها زیر بار کار بزرگ میرویم و آرزوهای بزرگ و غیرواقعی و غیرقابل دسترس در ذهنمان میپرورانیم، در حالی که نیمی از امکانات و تجهیزات دستیابی به آنها را نداریم. پیش از آنکه بخواهیم مدرسهمان را در همه ابعاد قوی و موفق کنیم، باید بررسی کنیم در چه زمینههایی امکان موفقیت داریم و در چه مقولههایی توانمندی و قابلیت نداریم. به قول معروف: «یک ده آباد، به از صد شهر خراب است».
داشتهها و نداشتههای مدرسهمان را بررسی و برآورد کنیم، آنگاه برنامهریزی کنیم. بهاصطلاح توشه سفر را مهیا کنیم، آنگاه میزان و طول سفر را تعیین کنیم. بدون توجه به سوخت اتومبیل و عدم پیشبینی جایگاه سوخت بعدی، حرکت را آغاز نکنیم. اشتباه نشود، مقصود از کار بزرگ، آرمان بزرگ نیست، بلکه غرض، بدون تجهیزات و منابع کافی، هوس انجام کاری بزرگ داشتن است.
عنصر چهارم نگرش: اگر تا به حال نشکست، حالا وقت آن است که بشکنیم و عوضش کنیم. همینطور که بسیاری از تجهیزات، لوازم منزل، مواد غذایی و دارویی از رده خارج شده یا تاریخ مصرفشان منقضی میشوند، روشها نیز از چنین منطق و روالی پیروی میکنند. آنچه شما را به اینجا که هستید رسانده است، دلیل ماندن نیست، لذا اگر نشکست، عوضش نکن، امّا اگر تا به حال نشکست، حالا وقت آن است که بشکنی و عوضش کنی. این گونه است که میتوانیم یک قدم به جلو برداریم.
عدهای از ما مدیران مدارس، بر انجام روشهای گذشته تأکید و اصرار داریم. میخواهیم کارهای فعلی و آتی را با روشهای گذشته انجام دهیم. بدیهی است که با موانع و مشکلاتی روبهرو میشویم. تأسفبارتر اینکه بر انجام کارها با همان مهارتها و روشها و فنون گذشته و از رده خارج شده نیز اصرار میورزیم.
عنصر پنجم نگرش: به فکر مهار مقاومت باشیم، نه از بین بردن آن. طبیعی است که در هر تغییری، عدهای مقاومت میکنند. حتی جلوی حرکت تغییر میایستند و مزاحمتهایی را بهوجود میآورند. فرهنگسازی قبل از شروع تغییر، گسترش آگاهی و درک روشن نسبت به تغییر و توسعه دانش، نگرش و مهارت کارکنان و مشارکت دادن و کسب مشورت از آنان در چگونگی تغییر، تأثیر فراوانی در کاهش مقاومتها خواهند داشت. سعی نکنیم همه مقاومتها را بشکنیم یا از بین ببریم، چون از بین بردن مقاومتها بسیار سخت و در اکثر موارد غیرممکن است. کاهش و مهار مقاومتها کفایت میکند تا ما بهبود و تغییر را ادامه دهیم. بیهوده تلاش نکنیم مقاومتها را از بین ببریم. مهار آن برای آغاز حرکت تغییر در مدرسه کافی است.
عنصر ششم نگرش: سعی در توافق داشته باشیم و از اصرار در اقناع پرهیز کنیم. بارها اتفاق میافتد مدیران مدارس برای انجام کاری نیاز به جلب نظرات کارکنان خود دارند. توافق نظرات اکثریت و به اصطلاح اتفاق نظر اکثر کارکنان کفایت میکند تا ما تغییرات و برنامههای مورد نظرمان را شروع کنیم. اصرار نداشته باشیم همه کارکنان را قانع کنیم؛ چون همیشه عده قلیلی هستند که قانع نمیشوند یا بسیار دیر قانع میشوند و پیوسته بر نظرات خودشان تأکید میکنند. اصرار ما در قانع کردن همه افراد، ضمن اتلاف هزینههای زیاد از حیث وقت و منابع دیگر، باعث خواهد شد آن عده قلیل تظاهر به پذیرش نظر ما کنند. این نوع برخورد، باب چاپلوسی و ریا را در مدرسه ما باز میکند. یادمان باشد در حرکت بهبود و مدیریت تغییر در مدرسه، بهویژه «برنامهریزی مدرسهای» بیش از آنکه به اتفاق و توافق نظرات کارکنان خود نیاز داشته باشیم، به انتقادهای آنان احتیاج داریم. خواه سازنده و خواه غیرسازنده باشد.
عنصر هفتم نگرش: بر دانشآموزان به عنوان گیرندگان اصلی خدمات مدرسه تمرکز داشته باشیم. دانشآموزان چه میخواهند؟ دانشآموزان چه نیاز دارند؟ دانشآموزان چه میدانند؟ دانشآموزان چه باید بدانند؟ دانشآموزان چرا به مدرسه میروند؟ برای زندگی آینده چه باید بدانند تا قادر باشند با دیگران ارتباط برقرار کنند و روابط انسانی خود را پویا و اثربخش کنند و ... . اینها اموری هستند که همه برنامههای مدرسه و حرکتهای بهبود باید معطوف به آنها باشند. باید بررسی کرد، هر حرکت بهبود و هر تغییری که قرار است در مدرسه اتفاق بیفتد، چه تأثیری بر دانشآموزان و فرایند یادگیری میگذارد؟ در غیر این صورت مطمئن باشیم برنامه و حرکت ما دارای نقص و کمبود جدی است که باید آن را برطرف کنیم.
عنصر هشتم نگرش: هدفگذاری درست، واقعی و قابل دسترس داشته باشیم، برای ناخدایی که به مقصد و هدف خود نمیاندیشد، هیچ بادی موافق نیست. در اینکه مدرسه بایستی اهدافی داشته باشد، جای هیچ شک و تردید نیست، امّا اهداف غیرقابل دسترس، آرمانی و کلی نمیتوانند مدرسه را به مقصد رهنمون کنند. یادمان باشد:
تغییراتی که در مدرسه برای آن برنامهریزی میکنیم، باید براساس هدفهای روشن، واضح، قابل اندازهگیری و در دسترس باشد. با اهداف کوچک کارها را شروع کنیم تا به تدریج به نتایج بزرگ برسیم. موفقیتهای کوچک، نویدبخش موفقیتهای بزرگ هستند.
عنصر نهم نگرش: به مأموریتمان بیندیشیم و گرفتار حواشی نشویم. برای مثال، مأموریت و فلسفه وجودی سازمان و ایستگاه آتشنشانی اطفای حریق است، یعنی اگر سازمان آتشنشانی هزاران کار مفید برای یک شهر یا محله انجام دهد، مثلاً پل و مدرسه و مسجد بسازد، ولی آتشسوزی را مهار نکند، هیچکس از او نخواهد پذیرفت. امّا اگر این کارها را نکند و تنها موفق شود کودکی را از دل آتش سالم بیرون بکشد، برای همیشه مردم آن شهر از آن ایستگاه آتشنشانی و از آن آتشنشان به نیکی یاد خواهند کرد و برای همیشه در دل مردم آن شهر ماندگار خواهد ماند. همینطور اگر منِ مدیر در مدرسه از کار اصلیام که تسهیل فرایند یادگیری و تربیت دانشآموزان است، غافل شوم و گرفتار حواشی و کارهای درجه دوم شوم، هیچکس از من نخواهد پذیرفت و کار من ماندگاری نخواهد داشت. به محض رفتن من از آن مدرسه، همه کاشتههایم شخم خواهد خورد.
این مقاله برگرفته شده از: تورانی، حیدر و همكاران (1397). راهنمای عملی نگارش و اجرای برنامه مدرسه، تهران: موسسه مدارس یادگیرنده مرآت
برای مطالعه بیشتر میتوانید از طریق سایت shop.meraat.ir، این كتاب را تهیه نمایید.
[1]. Attitude
[2]- نلسون ماندلا، مبارز بزرگ کشور آفریقای جنوبی علیه نژادپرستی در این کشور و رئیس جمهور سابق و رهبر آفریقای جنوبی
[3]. Natal
نظرات کاربران
